??)?پیامبر وانتظار وحی: یکی از روشنترین گواهها بر این که مساله وحی، میوه وجود پیامبر (ص) نبوده بلکه تاج افتخاری بر روح وروان او بوده این است که پیامبر (ص) در انتظار وحی مینشست. یهودیان به این بهانه که مسلمانان به سوی قبله آنان نماز میخوانند ، مسلمانان را سرزنش میکردند وپیامبر الهی در این مورد ، انتظار داشت پاسخ قطعی از جانب خدا بشنود وپیوسته درانتظار وحی بود ،ورو به آسمان میکرد،وروح وروانش با عالم بالا پیوند میخورد تادراینباره از طرف خدا وحیی پدید آید چنانچه میفرماید: "قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبله ترضیها فول وجهک شطر المسجد الحرام وحیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره ... *(بقره / ?(???? "نگاههای انتظارآمیز تو را به سوی آسمان (برای تعیین قبله نهایی)می بینم. اکنون ترا به سوی قبله ای که از آن خشنود میشوی میگردانیم، پس روی خود رابه سوی مسجد الحرام کن وهرکجا که باشید روی خودرا به سوی آن بگردانید". از یکی از عارفان بزرگ نقل فرمودید که جبرائیل را هم پیامبر (ص) نازل می کرد. ما بیش از ????سال در محضر آن عارف بزرگ درس خواندیم واندیشه های علمی او را چاپ ومنشتر کرده ایم. من خاطر ندارم که چنین جمله ای فرموده باشد،و اگر هم گفته ، سخن او قبل وبعدی داشته که مقصود اورا روشن میکرده وگرنه آن عارف سالک که جهان اسلام ، انقلاب عظیمی برپا کرد برخلاف قرآن سخن نمی گوید . قرآن درباره نزول فرشتگان یادآور میشود که نزول آنها به امر خدا است نه به امرپیامبر(ص)چنانکه میفرماید:"ومانتنزل الابامرربک"(مریم/ ?(??? ، جز به فرمان پروردگار تو نازل نمیشویم. وشاید مقصود آن عارف بزرگ این است که بر اثر دعای پیامبر (ص) ودرخواست او جبرئیل شرفیاب محضرش شد. در سال هشتم بعثت ، مشرکان قریش با یهود خیبر تماس گرفتند و چون آنهارا دانایان شرایع پیشین میدانستند ،از نبوت حضرت محمد(ص) سوال کردند،آنان گفتند: سه مطلب راازاو سوال کنید،اگر پاسخی صحیح داد آن نشانه نبوت اوست. سه سوال آنان مربوط به اصحاب کهف وذوالقرنین وروح بود ، پیامبر گرامی(ص) در پاسخ به آنان در انتظار وحی نشست ، نه اینکه فورا میوه ای از شجره وجودش بچیند ودرباره آنان سخن بگوید. لذا وحی الهی او را چنین مورد خطاب قرار داد: " یسالونک عن ذی القرنین قل سآتلوا علیکم منه ذکرا"(کهف/ ?.(??? "ازتو درباره ذوالقرنین میپرسند، بگو بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد". آنگه درباره سوال سوم فرمود:"یسآلونک عن الروح قل الروح من امر ربی وما اوتیتم من العلم الا قلیلا"( اسراء/?" .(???از تو درباره روح سوال میکنند، بگو:روح ازفرمان پروردگار من است وجزاندکی ازدانش به شما داده نشده است". تصور میکنم این همه آیات که به درستی نظریه عموم مفسران گواهی میدهد برای اثبات آن کافی باشد. برگردیم به موضوع دیگر: ? (??پیامبر، نه دانشمند؟: جنابعالی در هر دو مصاحبه صریحا و تلویحا"پیامبر ص را نبی میدانید نه دانشمند". البته این از هم از همان سخن های دو پهلوست. جمله "نبی است" ترفیع مقام است ،"نه دانشمند".نفی آگاهی او از علوم و دانش های انسانی است وگویا ناآگاهی او را چندان عیب نمیدانید!!،البته "نفی دانشمند" به این معنی که دانش ،بسان دانش انسانهای عادی زایده فکر او نیست، مورد پذیرش همگان است. اکنون مطالبی را تقدیم حضورتان میکنم: قرآن یادآور میشود که ما اسماءرا به آدم آموختیم. مسلما مراد از اسماء، الفاظ و عبارات نیست، بلکه حقایق اشیاء است به گواه آنکه می فرماید":"وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه":"سپس اسماء را ( علم اسرار آفرینش را ) به آدم آموخت ،سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد "و فرمود: "انبئونی باسماء هوءلاءان کنتم صادقین "اگر راست میگویید نامهای اینان را برای من بازگو کنید". دقت بفرمایید در دو کلمه ذیل: ?"(??عرضهم". ?" (??باسماء هوءلاء". این ضمائر حاکی از آن است که اسرار را بر آدم عرضه کرد و او از حقایق اشیاء و اسرار آفرینش آگاه است.اکنون صحیح است که بگوییم:خاتم پیامبران، اشرف و افضل پیام رسانان وآنکه شما درباره او چنین سروده اید: بال در بال ملائک به تماشای رسولان طایر گلش قدسی و تو خود عین مطاری از بسیطترین و پیش پا افتادهترین علوم حتی علوم آن روز آگاه نبوده است. حدیثی را از "فصول الحکم"از "فص شیثی" چنین نقل کرده اید: "پیامبر اکرم (ص) اعراب را از دخالت در لقاح گیاهان واز گرده افشاندن از نخلهای نر بر نخل های ماده منع میکرد، چون درختان کم بار شدند، به اشتباه خود پی برد و گفت: "شما امور دنیایی را نیکوتر میدانید، و من کار آخرت را نیکوتر از شما میدانم ". یادآور میشوم این حدیث در صحیح، مسلم است، و محققان درباره این حدیث نقدی دارند ومخلص در کتاب "الحدیث النبوی بین الروایه والدرایه" دراین مورد بررسی دارد که گویا به نظر شما نرسیده است.آیا مضمون این حدیث ، با زندگی پیامبر ص تطبیق میکند؟ فرض کنیم پیامبر ص نه نبی بود ونه دانشمند، اما در هر حال در نقطه ای بزرگ شده است که سرسبد میوه های آنان خرما و بیشترین درختان آنجا را نخلها تشکیل میداد، آیا میشود پیامبر (ص) ازاین سنت دیرینه الهی که عرب جاهلی از آن آگاه بود، آگاه نباشد؟ این بسان آن است که یک فرد بزرگ شده در مازندران از سنت های الهی درباره مرکبات و برنج آگاه نباشد. شاگرد ممتاز پیامبر خاتم واشرف خلایق،امیرمومنان علی ابن ابیطالب(ع) می گوید"سلونی قبل آن تفقدونی" مسلما سخن او تنها مربوط به عوالم غیبی نیست بلکه از گستردگی خاصی برخوردار است . آیا علی (ع) از چنین موقعیت علمی برخوردار بود واستاد بزرگوار برخوردار نبود؟ !"ما لکم کیف تحکمون " تکامل یک بعدی عین نقص است: سخنان شما درباره تکامل پیامبر نسبت به عوالم غیبی اگر اغراق آمیز نباشد در حد اثبات کمال است او به جایی میرسد که جبرائیل را توان همراهی با او نیست او از نظر قرب به مرحله ای میرسد که فاصله او کمتر از آنچه تصور میشود بوده است چگونه این پیامبر تکامل یافته در امور غیبی در جهان شهود در نازلترین درجه قرار میگیرد وآگاهی او در علوم طبیعی و فلکی در حد عرب جاهلی میباشد. آیت الله سبحانی در این نامه خاطرنشان کرد: این تکامل یک بعدی،بسان این است که کودکی قلبش رشد کند اما مغزش و سایر اعضایش به همان حالت بماند اگرواقعا آگاهی پیامبر (ص) نسبت به جهان طبعیت در حد عرب جاهلی بود پس مضمون آیات یاد شده در زیر چیست ؟آیا عرب جاهلی از مضمون آیات آگاه بود؟ ?" (??ومن کل شی خلقنازوجین لعلکم تذکرون " از هر چیز یک جفت آفریدیم شاید متذکر شوید.،آیا عرب جاهلی از جفت بودن هر موجود طبیعی وهر ذره از ذرات جهان آگاه بود؟ ??)?وتری الجبال جامده وهی تمرمرالسحاب صنع الله الذی اتقن کل شی انه بکل شی خبیر"،" کوهها را میبینی ومیپنداری که ساکن وجامدند ولی چون ابر در حرکتند این آفرینش خداوندی است که همه چیز را دوست واستوار آفریده است واواز کارهایی که شما انجام میدهید مسلما آگاهست "این آیه مربوط به حرکت کوهها در همین جهان است نه در قیامت ، به گواه اینکه میگوید "صنع الله " ومسلما روز قیامت روز صنع نیست روز ویرانی کوههااست و شاید شما در "نهاد ناآرام" درباره این آیه سخن گفته باشید. ??)?فلا اقسم برب المشارق والمغارب انا لقادرون" سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما تواناییم،آیا عرب جاهلی از تعداد آن مشرقها و مغربها آگاه بود؟ این نامه گنجایش آن را ندارد که اعجار علمی قرثآن را در اینجا منعکس کنم و فکر میکنم مطالعات قبلی شما ، نیز در این موضوع کافی باشد،ولی پیشنهاددارم که حداقل کتاب "باد و باران" آقای بازرگان را مطالعه فرمایید تا روشن شود چگونه ایشان از آیات مربوطه به این دو پدیده اعجاز علمی قرآن را ثابت کرده است ؟ ? (??ما من حادث الا وهو مسبوق بماده ومده در مصاحبه آن عزیر، به این قاعده فلسفی اشاره شد که هر حادثی پیش از حدوث مسبوق به ماده وزمان است وطبعا وحی الهی نیز چون حادث است از این قادعه مستثنی نیست بنابراین نمیتوان وحی الهی را پیراسته از این دو دانست . این سخن از مولف گرامی "نهاد ناآرام" بسیار بعید است قاعده یاد شده به شهادت برهان ودلیل و کلمات حکمیان اسلام مانند صدالمتالهین ومحقق سبزواری وغیرهما، مربوط به حادث مادی است و ارتباطی به مجردات بالاخص مقوله علم و معرفت وبالاتر از آن وحی الهی ندارد وچگونه این قاعده بر مجرد تطبیق شده ونتیجه هماهنگ با خواسته گرفته شده است . ? (??ناسازگاری ظواهر قرآن با علم بشری از موضوعاتی که در مصاحبه خود مطرح کردهاید در کتاب تجربه نبوی نیز در اینباره گفت وگو نمودهاید مساله ناسازگاری ظواهر قرآن با علم بشری است. بسیار خوشوقتیم که تعبیر ظواهر قرآن را به کار بردهاید ،نه خود قرآن، وبهتر بود که میگفتید ناسازگاری برداشتهای بشری ما از قرآن با علم بشری. اصولا بین علم ووحی خطاناپذیر کوچکترین تعارضی نمیتواند وجود داشته باشد اگرتعارضی به چشم بخورد یکی از دو علت زیر را دارد. ? (??دانش بشری دانش تکامل پذیر و متحول و روبه رشدی بوده وهیچگاه ثابت و صددرصد صحیح نیست بنابراین آنچه ما امروزان را علم میانگاریم ممکن است فردا تکامل یابد ویا تغییر کند وتعارض از بین برود. ? (??برداشت ما از وحی برداشتی ناقص بوده ونادرستی فهم ما مایه توهم تعارض شده باشد از این دو جهت نمیتوان بین این دو ناسازگاری اندیشید. مثلا روزگاری داروینیسم وتکامل انواع" مطرح گردید ولرزه بر اندام گروهی از افراد افکند که با خود فکر میکردند که نظریه تکامل انواع چگونه با خلقت مستقل آدم سازگار است ؟ زیر طبق این اصل ریشه همه موجودات زنده به یک موجود تک سلولی بر میگردد که بر اثر تکامل، به صورت انواعی درآمدند ولی چیزی نگذشت که "داروینیسم" به "نئو داروینیسم" وآنگه به نظریه سومی به نام "جهش" یا" موتاسیون" تبدیل شد و تازه همگی فرضیه ای پیش نبوده و از نظر علمی ثابت نشدند ،باش تا صبح دولتش بدمد. اکنون برمی گردیم به مواردی که شما آنها را ناسازگاری قلمداد کردید وشاید قبل از شما دیگران نیز چنین فکری کردند. الف) مساله هفت آسمان : درباره هفت آسمان وبه تعبیر قرآن "سبع سماوات" مفسران سخنانی گفته اند ولی باید توجه نودکه قران درحالی که از هفت ثآسمان سخن میگوید ولی هرآنچه رادرچشم انداز بشر قرار گرفته آسمان دنیا میداند و در این صورت آن شش آسمان در قلمرو رویت بشر امروز نیست چنانکه میفرماید" انا زینا السماء الدنیا بمصابیح" ما آسمان را نزدیکتر را با چراغهایی آراستیم و آنها از رخنه شیاطین حفظ کردیم. بنابراین، از نظر قرآن آسمانهای دیگر از چشم ما پنهان است وبه امیداینکه دانش بشر پیش رود و از آنها هم چیزی را در اختیار بگذارداین حقیقت در صورتی روشن میشود که قرآن عالم ماده وباالاخص عالم بالا را پیوسته درحال گسترش میداند یعنی پیوسته بر عرض و طول جهان افزوده میشود وهرچند برای ما ملموس نباشد چنانکه میفرماید:" والسماء بنیانهابآید وانالموسعون" (ذاریات/ ?"(???ماآسمان را به قدرت بنا کردیم وهمواره آن را وسعت بخشیدیم". با توجه به این دو آیه شناخته نشدن بیش از یک آسمان به وسیله علم امروز گواهی بر نفی آسمانهای دیگر نیست. ب)مس شیطان یکی از نقاط ناسازگاری ظواهر قرآن با علم امروزاین است که دیوانگی معلول را مس شیطان میداند وشما در این مورد آورده اید: آیت الله طالقانی پا را فراترمی نهد ودر پرتوی از قران ، در تفسیر آیه "کالذی یتخبطه الشیطان من المس" آشکارا میگوید، دیوانگی را ناشی از تماس وتصرف جن وشیطان دانستن از عقاید اعراب جاهلی بوده و قرآن به زبان قوم سخن گفته است و این رایی است که پاره ای از مفسران جدید عرب هم اظهار داشته اند. اولا، مرحوم طالقانی در تفسیر این آیه سه احتمال نقل کرده است الف ) دیو زدگی ودچار بیماری صرع واختلات روانی ناشی از آن شدن ب)میکروبی که در مراکز عصبی نفوذ کرده است ج) منشاء وسوسه وانگیزنده اوهام و تمنیات از این سه احتمال آنچه بر حسب ظاهر کلام ، مورد قبول مرحوم طالقانی است ، همان احتمال سوم است ، به گواه عبارتهایی که قبل از احتمال یاد شده، آورده است، اینک عبارت های وی:"چون رباخوری ، انحراف از مسیر انسانی و طبیعی است و رباخوار دچار خبط زدگی در اندیشه و آشفتکی میشود وخوی کینه توزی وبداندیشی نسبت به مردم نیز در او راسخ میشود" در هر حال، پیوتسه در نگرانی و آشفتگی به سر میبرد و به خود میپیجد ، این حالات در کردار وگفتار وحرکات چشم ودست وپایش نمایان است ..."(پرتوی قرآن،ج? ??ص?(???? بنابراین عبارت "منشاء وسوسه وانگیزنده اوهام وتمنیات" ، اشاره به همین مطالب است.ظاهراین عبارت دلالت بر این دارد که وی همین احتمال را برگزیده است. بنابراین ،این که مرحوم طالقانی آیه را مظابق فرهنگ اعراب جاهلی معنا کرده است ، نسبت درستی نیست. ثانیا: فرض مدخلیت شیطان وجن دربیماری صرع واختلات عصبی وروانی،با استناد آن به اسباب طبیعی منافات ندارد،زیرا تاثیر اسباب غیرطبیعی درحوادث طبیعی در طول اسباب وعلل طبیعی است، نه درعرض آنها، چنانکه تاثیراراده الهی در پیدایش حوادث طبیعی که قابل انکار نیست ، به همین شیوه است. حضرتعالی شاگرد مرحوم مطهری هستید ، طبعا این اصل برای شما مسلم است که علم بشری یعنی علم مستند به لابراتور وتجربه، حق اثبات دارد ، نه حق نفی. علم میتواند بگوید : فلان عامل مادی در جنون ماثر است ، اما حق ندارد بگوید: عامل دیگری در جنون موثر نیست ، وهیچ بعید نیست که در برخی از جنونها عامل غیبی نیز موثر باشد، وبه قول مرحوم علامه طباطبایی "آنچه آیه بر آن دلالت دارد بیش از این نیست که دست کم بعضی از انواع دیوانگی مستند به مس جن است واستناد جنون به عللی چون شیطان، موجب ابطال علل طبیعی نیست ، بلکه علل غیر طبیعی در طول علل طبیعی هستند نه در عرض آنها". از همه اینها بگذریم ، مجموع آیه چندان معنی روشنی ندارد که آن را با علم ناسازگار بدانیم ویا بگوییم که وحی الهی با منطق مردم آن روز مردم ،سخن گفته است. ??)?رجم شیطان با شهاب: گفتهاید : "استاد شما علامه سید محمد حسین طباطبایی در تفسیر "المیزان" با صراحت و صداقت علمی تمام در تفسیر استراق سمع شیاطین ورانده شدنشان با شهاب های آسمانی (سوره صافات/ ? (??-??میگوید: تفاسیر همه مفسران پیشین که مبتنی بر علم هیات قدیم و ظواهر آیات و روایات بوده، باطل است .امروزه بطلان آنها عینی ویقینی شده است". شگفتا دراین گفتار علامه طباطبایی چه مشکلی است ، جر اینکه برداشت مفسران از آیه ناصواب باشد ، زیرا هیچگاه نمیتوان فهم بشری را درتمام مواردصحیح واستوار خواند. افزون بر این، یادآور شدیم ، علم حق اثبات دارد نه نفی. این مسائل غیبی که شیاطین بوسیله شهابها ازنفوذ درآسمانها بازداشته میشوند، مساله غیبی است بالاخص درآنجا کلمه "الملا الاعلی" آمده است: "لا یسمعون الی الملا الاعلی" . قهرا این "ملا اعلی" یک مقام تجرد و برتر از ماده است . طبعا شهابی که برای طردآنان مامور است، مناسب مقام خودخواهد بود، وتفسیر علامه با توجه به این جملات که میگوید: "غرض ازآسمان به قرینه (الملااعلی) شاید عالم ملکوت باشد که مسکن ملائکه است" درست به نظر میرسد. چند نصیحت پدرانه: ??)?عزیزم شما در این نامه خود ، متجاوز از ? ???بیت از مولوی و گاهی از غیر اونقل کردهاید وکوشش نمودهاید که مقاصد خود را با مضامین اشعار اوتطبیق دهید،ولی آیا شایسته نبود فارغ التحصیل دبیرستان علوی وشاگردمطهری درباره تحقیق در حقیقت وحی به خود قرآن مراجعه کند و از خود قرآن این مساله را بپرسد وبا استنطاق آیات ، مشکل را حل کند؟ ? (??اگر من در نامه خود نوشته ام "عواملی در کار است تا از شما بهره کشی کنند" مقصودم این است که سخنان جنابعالی در زمانی مطرح میشود که غرب و غربیان کمر بر اهانت به پیامبر اکرم (ص) بستهاند ومصاحبه اول ودوم شما درست در زمانی مطرح میشود که نشریات دانمارکی ، کاریکاتور های موهن بر ضد پیامبر اسلام را منشتر کرده اند، ونماینده ملحد پارلمان هلند نیز می خواهد با نمایش فیلمی، قرآن را در انظار زشت ونا موجه جلوه دهد. ??)?در مصاحبه آمده است: من مایلم پس از بازگشت به ایران در صورت امکان از حضرت آیت الله دعوت کنم تا محیطی امن وآرام، گفت وگویی حضوری صورت پذیرد. من از این پیشنهاد بسیار خوشحالم ، به نشانه آنکه ،آن مذاکره حضوری در خانه جناب آقای فاضل میبدی ، به ابتکار من بوده ،همچنانکه دعوت جنابعالی به دیدار از موسسه امام صادق(ع) به درخواست من صورت پذیرفت، اما من از مناظره به این معنی که خودنمایی نمایم و خویش را مطرح کنم، بدورم ، بلکه آرزوی من این است که در محیطی که شما بپسندید ، بحث وگفت وگوی علمی را تا روشن شدن حقایق ، ادامه دهیم. ??)?در پایان نامه خود آورده اید: به حکم وظیفه وجدانی از حضرت آیت الله می طلبم تا در مقابل انحرافات علمی واخلاقی نیز ساکت ننشینند واگر ظلم وجفایی برمظلومی میرود ،آرام نگیرند، وبه پیمان خداوند با عالمان وفادار باشند وبا جفاکاران همسویی نکنند ودراین طریق ، مثال واسوه دیگران باشند. آیا این جمله ها، بیلطفی وبی حرمتی نسبت به اینجانب نیست ، کی ما با جفاکاران همسو وهم کاسه بوده ایم؟ !بنده هشاد واندی سال ازعمرم میگذرد، از روزی که خود را شناختم جز با قلم وکتاب ، تدریس و تبلیغ کاری نداشته ام وپیوسته حدیث پیامبر را گوشزد میکردم که"لن تقدس امه لم یوخذ للمظلوم حقه من الظالم غیر متعتع". ولی توجه داشته باشید که امروز ظلمی که بر رسول خدا و مسلمانان صورت می گیرد ، در تاریخ سابقه نداشته است ودولتهای ظالم وغاصب از یک سو برشخصیت رسول اکرم (ص) وتعلیمات بشردوستانه او میتازند واز سوی دیگر حقوق و آزادی های پیروان او را آچشکارا زیر پا میگذارند. اکنون بیایید با هم عهد ببندیم که در این کارزار جانب مظلوم را بگیریم و با ستمگر درافتیم وحق مظلوم را بستانیم وبا کمال افتحار از مظلوم دفاع کنیم.ک/ ??? قم- موسسه امام صادق(ع) جعفر سبحانی منبع: ایرنا برای مشاهده قسمت اول نامه کلیک کنید